-
209
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 17:26
اصلا فکر نمیکردم که اگه یه روز تو خونه نباشه من این قدر دلم بگیره و حوصله م سر بره و دلتنگ بشم، همیشه فکر میکردم که اگه یه روزی نباشه من خیلی راحت و بدون دلتنگی روزمو بگذرونم ولی امروز... چقد جاش تو خونه خالیه:( زود برگرد، من دیگه از وضعیت همیشگیه مبل و بی بی سی و دود و چایی شکایت نمیکنم و غر نمی زنم:(
-
208
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 23:38
اگه میخواین که به اندازه تموم وجودتون و همه عمرتون حرص بخورید فقط 5دقیقه تلویزیون داخلی رو تماشا کنید! با اینکه دوست نداشتم مهر ماه شروع شه ولی باید اعتراف کنم که زندگیم خیلی منظم تر شده، یکشنبه و پنج شنبه تعطیلم، یکشنبه ها به کارای بیرون خونه میگذره و پنج شنبه کارای درون منزل! جمعه ها هم بیکار و خوشحال و در حال...
-
207
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 21:17
روزا دارن میگذرن و سرم خیلی شلوغه این چند روز هیچ کار خاصی نکردم جز اینکه صب رفتم و عصر برگشتم! شبا بیشتر به دور هم بودن و پختن ناهار فردا 'گذشته و در واقع بیشتر وقتم پره... من این روزا دوباره پشیمونم از زود قضاوت کردنم... خدا مرسی که گذاشتی این تجربه رو داشته باشم:) من واقعا بچه های امسال و دوست دارlم >D:<...
-
205
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 14:14
یه سری چیزا رو نمیشه تغییر داد یه سری چیزا رو نمیشه مثل قبل کرد این همه مدت تلاش بیهوده کردم باید این بره تو کله م که فقط خودم و خودم هستم بدون نیاز به کسی! پ.ن: عزیز دلم تولدت مبارک ممنون که همیشه باهام بودی و هستی، ممنون که با وجود این همه اخلاق و حسای ضد ونقیضم بازم صبوری:*
-
202
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:25
خداااااااا از دستت عصبانی ام! یه بار دیگه دارم میرم یه تیر دیگه بندازم! این بار دیگه عصبانیم نکن همین جوری نشستی که چی بشه؟؟؟ که من حرص بخورم؟؟؟؟؟؟ با یه عالمه امید دوباره میرم واسه حل مشکلات فراوان و شایدم کوچک امیدوارم که خوشحال برگردم. بعدا نوشت: خدایا تو که بدترش کردی !!!!!!
-
201
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 23:20
سکه 615 تومن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چه خبره؟؟؟ نمیتونم هضم کنم پ.ن:سرما خوردم زمستون نیومده، شنواییم زیر خط فقره:)همسر باید داد بزنه تا بشنوم چی میگه .
-
200
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 23:13
چند روز تعطیلی رفته بودیم ماکو، عروسی دوست همسر خان:) چند روزی رو خوش گذروندیم، استراحت خوبی بود و بسیار هم خندیدیم و کلیسای باستانی طاطائوس + کاخ سردار ماکو رو هم دیدیم که عکساشونو تو ادامه گذاشتم می تونید ببینید:) پ.ن: 3 روز از خونه دور بودم ولی انگار سه ماه بوده:) جدیدنا دلم واسه خونه کوچیکمون زود زود تنگ میشه
-
196
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 17:43
گاهی دلمون واسه دنیای خودمون تنگ میشه، اینروزا به هر کسی که می رسم این حس و حال و داره! پای سیب درست کردم دستورشو از اینجا برداشتم خوشمزه شد!
-
195
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 14:34
کاش میدونستم چند سال دیگه قراره باشم، بمونم و نفس بکشم لااقل اینجوری میتونستم بفهمم که واقعا ارزش شو داره؟
-
193
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 23:55
زندگی همچنان میگذره و من همچنان تو فکر مشکلم هستم همچنان استرس دارم که کارم درست شه زندگی میگذره تجربه منزل داریم اندکی بهتر شده دیگه چیزی و فراموش نمی کنم تقریبا رو برنامه افتادم و پیش میرم دست پختم بهتر شده دیگه کته هام خمیر نمیشن دیگه غذام شور یا بی نمک نمیشه حس عادت از بین رفته و دوباره حس دوست داشتن و عشق اومده...
-
188
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 10:18
حالا که چی؟؟؟ هیچ کاری از دستم بر نمیاد فقط باید بشینم ببینم چی پیش میاد گاهی نباید متوقع بود باید زیر بار حرف زور رفت باید خفه شد باید پذیرفت باید به خاطر داشتن یه سری چیزا رو از دست داد به عبارتی باید منتظر موند تا دید که چی قراره اتفاق بیفته!
-
187
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 20:09
بعضی از عطرا بوی غربت دارن بعضی از ادما بعضی از ساعات بعضی از حرفا بعضی از نوشته ها بعضی از مکان ها و بعضی از پیش آمدا ولی نمی دونم چرا همه شون با هم میان سراغ ادم! هم اکنون نیازمند دعای سبز شما هستیم چرا همه چی بهم ریخته این روزا؟
-
186
جمعه 14 مردادماه سال 1390 23:27
هر سری که پدرو مادرم و میبینم بیشتر دلتنگ میشم.. دلتنگ روزایی که زیر یه سقف بودیم... چه قدر گرمه 1388/05/15... دو سال از عروسی مون گذشت... به همین راحتی و زودی؟؟؟
-
184
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 08:43
آزادی در مملکت ما یعنی اینکه: حریم شخصی واسه خودت نداشته باشی! یعنی اینکه برادران نیروی انتظامی تصمیم بگیرن که چی واسه ت خوبه چی بده! یعنی اینکه از ساده ترین حقوق انسانی محروم باشی! یعنی اینکه خواهران بسیجی تصمیم بگیرن چی بپوشی! یعنی اینکه به خاطر یه مانتوی کوتاه بگیرنت و عین مجرما شماره بدن دستتو از تمام زوایا ازت...
-
182
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 10:50
دارم لباس عروس مو به حالت اولشش برمی گردونم و به این فکر میکنم که همیشه چیزی و که امانت گرفتم و عین روز اول تحویل دادم ... میدونم که دیگه استفاده ایی ازش نمی کنم ولی هنوز واسه م مهمه و دوستش دارم چین پشت دامن باز شده سنجاق نگینیه رو پاپیون جلوی لباسم کنده شده یه عالمه مروارید و نگین نقره ایی رو لباسم دوخته شده یه...
-
181
شنبه 8 مردادماه سال 1390 20:07
این روزا پر از حسای ضد و نقیضم حس عقب موندن و فرصت نداشتن و ....
-
178
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 20:27
وقتی که تصمیم به این بزرگی می گیری و ازدواج میکنی باید پای همه چیش واستی باید خودخواهی هاتو بزاری کنار! باید از رفتار بچه گانه ت دست بکشی! باید به خاطر طرف مقابلت گاهی سختی ها رو تحمل کنی! باید به خاطر اون هم که شده گاهی اوقات کوتاه بیای و چند ساعتی و تحمل کنی حتی اگه باب میلت نباشه! باید به عقاید و اعتقادات همدیگه و...
-
176
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 23:37
نمیگم که همسر کمکم نمی کنه ولی: تو کدوم کتاب قانون دنیا نوشته همه مسئولیتا و کارای خونه با خانوم خونه ست؟؟؟؟ تو کجا ثبت شده که منی که گوشت نمیخورم و دوست ندارم باید گوشت ریز کنم و بپزم و همه وجودم بو گند گوشت بگیره؟ کی گفته منی که لب به سبزی نمیزنم باید گردنم داغون شه و سبزی خوردن پاک کنم و سر سفره بیارم؟ چرا منی که...
-
174
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 20:09
هر چی من سعی می کنم از لحظه هام لذت ببرم و خوش بگذرونم و انقد نشینم کنج خونه و برم بیرون هوا بخورم و راهی برم همسر دوست داره بشینه تو خونه و بیرون نره هیچ وقت سر این موضوع با هم تفاهم نداریم و همیشه هم اون پیروز میشه و منم کله م باد میکنه از بیکاری و بی حوصله گی روز تعطیل، دلگیر، هوای گرم و مرطوب و منم تو خونه و بی...
-
170
جمعه 17 تیرماه سال 1390 14:48
نتیجه روزی یک ساعت و نیم ، پیاده روی و دویدن و 10 دقیقه حلقه زدن و شام نخوردن و به زور سرکه سیب خوردن و کم کردن ناهار و نخوردن بستنی و......... چی میشه؟؟؟؟؟ شلواری که عید خریده بودید بسته نمیشه و دکمه و جاد کمه یه وجب باهم فاصله دارن
-
167
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 10:22
وقتی متوجه میشی که اشتباه کردی.......... خیلی سخته ولی تنها راهی که داری اینه که قبول کنی اشتباه کردی و هیچ جوره درست نمیشه، پس بهتر واسه درست کردنش بیشتر گند نزنی، به عبارت دیگر باید خفه شم وهمین جوری که هست بزارم بمونه،چون درست که نمیشه ولی خرابتر میشه! پ.ن:خدایا خیلی از دستت ناراحتم بعدا نوشت: من عاشق این آهنگ...
-
163
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 13:13
حالا که چی؟؟؟؟ هنوزم بچه م!!!!!!!!!!! واسه اولین بار تو زندگیم دئودرانت مردونه خریدم همیشه زنونه می خریدم همین یه باری هم که خریدم و اومدم خونه بدون اینکه دقتی کنم به بویی که داشت...... دقیقا بو ادکلن یه بنده خدایی رو میده که سه چهار سال قبل نقش مهمی تو زندگیم داشت حالا همه خاطرات و حس و حال اون دوران کوبیده شدن وسط...
-
156
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 17:50
حس بعد از ظهرهای تابستونی خیلی نوستالژیکه یاد دوران کودکیم می افتم کاش هنوزم بچه بودم کاش دنیام مثله دنیای کودکیم بود پر از رویا و آرزووو ونقشه های کودکانه کاش هنوزم دلم به دوچرخه سواری با داداشم و بازی هامون خوش بود و باهاشون شاد میشدم دوست دارم زمان زود بگذره دوست دارم روزا زود بگذرند و سرنوشت هر چی رو که واسم رقم...
-
154
شنبه 7 خردادماه سال 1390 15:53
این روزا خیلی حرف دارم که تو دلم تلنبار شدن ولی حسی برای گفتن و نوشتن شون ندارم. خیلی چیزا از خیلی جاها تو مغزم دارن رژه میرن و هر تیکه از ذهن و فکرم یه جایی مشغوله. دوست دارم همه شونو بغل کنم و یه جا جمع کنم که اینقدر تیکه تیکه نشم. از چی بنویسم؟ از چی واقعا از کدوم قسمت بخوام شروع کنم؟ این روزا بد جوری با خودم...
-
153
شنبه 7 خردادماه سال 1390 12:42
ذهنم شبیه جمعه بازار شده شلوغ و در هم و پر از حرف و فکر و ....
-
152
جمعه 6 خردادماه سال 1390 12:12
بی حوصله گی سردرگمی بی هدفی پوچی حسرت حسرت و بازم حسرت هر مرحله ایی از زندگی که میگذره از لذت و خوشی ها کمتر و به اعصاب خوردی و ناراحتی هاش افزوده میشه.
-
واسه دل خودم
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1390 11:18
-
150
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 10:30
اینکه هوا ابری باشه و بارون بباره اینکه یه روز خوب و شروع کرده باشی که با صدای بارون از خواب بیدار شده باشی اینکه تعطیلات تابستونیت شروع شده باشه خیلی لذت بخشه لذت بخش تر میشه وقتی selection قدیمی نامجوتو پیدا کنی و گوش بدی نتیجه ش میشه یه عالمه فکر و تصمیم که یهویی هجوم میاره به ذهنت، واسه سه ماهی که بیکاری لیست...
-
149
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 22:41
درسته که زبان مادری مهمه درسته که باید پای بند به فرهنگ و زبان خودت باشی درسته که باید ریشه و اصل خودتو حفظ کنی ولی ولی مادر و پدرایی که فارس نیستید و به زبانی غیر از این زبان صحبت می کنید، سر تعصبات بیجا، خودخواهی و یا تنبلی فرزندانتون رو از زبون رسمی کشور محزوم نکیند نتیجه ش میشه دخترای 17-18 ساله ایی که نمی تونن...
-
145
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 21:45
این روزا سرم خیلی شلوغه مخصوصا این هفته اولین هفته کارم بود و من هنوز نتونسته بودم با کار خونه و کار بیرون کنار بیام و برنامه ریزی منظمی داشته باشم دوری راه و رفت و آمد خسته م میکنه ولی شیرینه و من دوستش دارم از شنبه تا سه شنبه عصر خونه نیستم محل کارم یکی از شهرهای اطرافه و من به خاطر سختی رفت و آمد ترجیح میدم شبا...