بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

دلم میگیرد از بی معرفتی اطرافیانم

به یاد چهارشنبه سوری های پر هیاهوی سالهای گذشته در خانه پدرم،من تنهای تنها در این شهر از روی آتش تنهایی ام  میپرم و سرخی اش  را میگیرم...


بیا رنگین کمون دارم، دیگه نوروز توراهه..

امسالم گذشت، یک سال خیلی خیلی سخت..

با انرژی و  امید فراوان به سوی سال جدید میرم، و با امید به اینکه همه چی زودتر تموم میشه و من زندگی دوست داشتنی مو دوباره شروع میکنم.

به امید اینکه که همه چی همونطور که میخوام زود اتفاق بیفته...

برای همه دوستان عزیزم سال خوبی رو آرزو میکنم، سالی پر از خبرای خوب و سلامتی و جیب هایی پر از پول:)))))))))

شاد باشید و سلامت.

سال نو مبارک باشه البته پیشاپیش

من دلم تنگ شده برای زندگی مان

این روزها همه چی سرجای خودش است، زندگی روال عادی خودش را طی میکند، هم چی همانطور است که باید باشد ولی یک چیزی سرجای خودش نیست...

زندگی منو همسرم سر جای خودش نیست..

دلم میخواهد فقط خودم باشم و همسرم، دلم زندگی دو نفره خودمون و میخواد.

من از دست تون خسته شدم

اینکه بقیه خوبند یا بد بر میگرده به خودت، تویی که با رفتار و برداشتت تعیین میکنی که فلانی خوبه یا نه!!!!!

من اگه حرفا و رفتارهاشو به منظور بگیرم مطمئنا اون خیلی هم آدم خوبی نیست، خسته م از دستش خسته، کاش زودتر راحت شیم...

اتفاق اونقدرا هم خوب نیست  و خیلی خیلی خوب بلده با پنبه سر ببره


***امروز پنجمین سالگرد ازدواج مون بود عزیزم خوشحالم که با همیم***

از دلنوشته های دفتر زرشکی پارچه ای

دارم روبروی نامجو رو گوش میدم، چه روزهایی رو که با ترانه روبرو زندگی کردم، تو خونه کرم قهوه ایم،روبروی دانشکده ادبیات...

عصرای بهاری  که میرفتم تو آشپزخونه کیک و پیراشکی میپختم و بعدش پیاده میرفتم خونه مامان میرفتم دیدت آنی کوچولوم...

نزدیک غروب که نور خورشید کم سو و اریب میفتاد تو آشپزخونه قهوه ای و کوچیکم، پرده های حریر سفیدم و گلدون بنفشه آفریقایی و گلدونچه های کاکتوسم.

کتابخونه گوشه هال

کتابای عباس معروفی و تاریخ لباس

تصمیم های جور واجور من

روزهای بلند شهرم

روتختی فیروزه ای و ولو شدن رو تخت بعد از ناهار وکتاب خوندن

لذت بردن

دنیای دوست داشتنی من، دلم واسه ش تنگ شده دلم واسه دنیای خودم تنگ شده، من دلم برای بهار خونه م تنگ شده، دلم برای بهار خودم تنگ شده

من که همه چیزمو اونجا جا گذاشتم و الان جاذبه شون اونقد زیاده که من و ذهن مو هر ثانیه میکشه سمت خودش

من دلتنگم

دلتنگ شهرم

دلتنگ مادرم

دلتنگ پدرم

عزیزانم

خونه م

و

دنیایم

شنبه 10 اسفند 92 - 23:47