بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

چند ماه است که ننوشته م؟

برگشتم...

بعد از چندین ماه سر نزدن برگشتم، امروز بعد از 4 ماه این صفحه رو باز کردم و کامنت دو تا دوست قدیمی، منو دوباره به سر نوشتن برگردوند...

روزهام میگذرن، اصلا دلم نمیخواد که آرشیو این ویلاگ رو بخونم که همه ش برام رنج و غمه..

من عادت کردم به شرایط جدید، دلتنگی هست و از من دور نمیشه ولی من عادت کردم و فقط گه گاهی چند قطره اشک چشمامو نمناک میکنه...

من به شرایط جدیدم خو کردم، تو این چند ماهی که نبودم خیلی چیزا تغییر کرده، زندگیم پستی و بلندی زیاد داشته و منو همسرم همچنان 6 ماهه که منتظریم تا خونه مون فروش بره و یتونیم تو شهر جدید جابجا بشیم، 6 ماه آلاخون والاخون بودن و در کنار خانواده همسرم زندگی کردن کار اسونی نیست اگرچه که اونا خیلی مهربون و خوبند ولی خب استقلاب چیز دیگه است..

خونه خودت وسایل خودت یه چیز دیگه ست.

تا حالا تو طولزندگیم اینقد منتظر نمونده بودم، خیلی سخت و طاقت فرساست و من مدت هاست که بریدم!!!!!

فعلا همینارو داشته باشید تا با انرژی و سر فرصت برگردم:*