بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

210

پر از حس زندگی و تلاش میشم پر از حس عشق میشم وقتی که فرشته رو میبینم که با اینکه یه طرف بدنش فلجه ولی با عشق و علاقه کاراشو میکنه و احساس وظیفه میکنه و نمیزاره کسی کمکش کنه!

تو چشام اشک جمع میشه وقتی کیوان و میبینم که با عشق کار میکنه و سفارش میگیره و من عاشق کارای منبت و معرقش شدم!

وقتی دیمن و میبینم که از بیکار بودن شاکی میشه و دوست داره کار کنه!

وقتی دوست دارن همه چی شونو با من شریک شن!

من دیوونه میشم وقتی هم سن خودمه ولی وقتی ازش تعریف میکنی وتشویقش میکنی مثل یه کودک 4 ساله و پاک، خوشحال میشه و تا اخر روز شارژ میشه!

من ناراحت میشم و اعصابم خورد میشه وقتی که مردم درک شون نمیکنن و تو جمع خودشون راه  نمیدن شون ...

یه تیکه از قلبم زخم شد وقتی که اسماعیل اومد پیشم و شکایت کرد و  گریه کرد که مربی بهداشت بهشون میگه استثنایی...

من روز به روز بیشتر عاشق شون میشم، من همونی ام که با گریه میگفتم من نمیخوام برم اینجا! من همونم؟  الان وقتی یه روز نمی بینم شون دلم تنگ میشه واسه مهربونی شون واسه وجود پاک و هنرمندشون...

209

اصلا فکر نمیکردم که اگه یه روز تو خونه نباشه من این قدر دلم بگیره و حوصله م سر بره و دلتنگ بشم، همیشه فکر میکردم که اگه یه روزی نباشه من خیلی راحت و بدون دلتنگی روزمو بگذرونم ولی امروز...

چقد جاش تو خونه خالیه:(

زود برگرد، من دیگه از وضعیت همیشگیه مبل و بی بی سی و دود و چایی شکایت نمیکنم و غر نمی زنم:(

208

اگه میخواین که به اندازه تموم وجودتون و همه عمرتون حرص بخورید فقط 5دقیقه تلویزیون داخلی رو تماشا کنید!سبز

با اینکه دوست نداشتم مهر ماه شروع شه ولی باید اعتراف کنم که زندگیم خیلی منظم تر شده، یکشنبه و پنج شنبه تعطیلم، یکشنبه ها به کارای بیرون خونه میگذره و پنج شنبه کارای درون منزل!

جمعه ها هم بیکار و خوشحال و در حال استراحت:))

این برنامه منظمی که دارم خیلی بهم حس خوبی میده و بیشتر از تابستون که بیکار بودم، به کارام میرسم!

( این یعنی من اصلا جنبه تو خونه موندن و بیکاری و ندارم و فورا تنبل میشم)

207




روزا دارن میگذرن و سرم خیلی شلوغه

این چند روز هیچ کار خاصی نکردم جز اینکه صب رفتم و عصر برگشتم!

شبا بیشتر به دور هم بودن و پختن ناهار فردا 'گذشته و در واقع بیشتر وقتم پره...

من این روزا دوباره پشیمونم از زود قضاوت کردنم...

خدا مرسی که گذاشتی این تجربه رو داشته باشم:)

من واقعا بچه های امسال و دوست دارlم >D:<

انقدر که این بچه ها پاک و مهربون هستن:*

اینقدر که به من انرژی مثبت میدن:)

لذت می برم وقتی تلاش شونو میبینم وقتی دلای پاک و بی شیله پیله شونو میبینم:)

وقتی که پیش شون هستم زمان و دوست دارم و لذت می برم و بدون خستگی بر می گردم خونه!

تنها سختی کارم فقط رفت و امد که خسته م میکنه:(

205

یه سری چیزا رو نمیشه تغییر داد

یه سری چیزا رو نمیشه مثل قبل کرد

این همه مدت تلاش بیهوده کردم

باید این بره تو کله م که فقط خودم و خودم هستم بدون نیاز به کسی!

پ.ن: عزیز دلم تولدت مبارک ممنون که همیشه باهام بودی و هستی، ممنون که با وجود این همه اخلاق و حسای ضد ونقیضم بازم صبوری:*