بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

یک عاشقانه ی آرام

"هرگز به خاطر مردمی که به مهرورزی به ایشان عادت کرده یی، زندگی نخواهی کرد.

نمازی که از روی عادت خوانده شود، نماز نیست، تکرار  عاذت است: نوعی اعتیاد. حرفه یی شدن، پایان قصه ی خواستن است.

عادت، رد تفکر است و رد تفکر، آغاز بلاهت است و ابتدای ددی زیستن."


یک عاشقانه آرام- نادر ابراهیمی

 

ادامه مطلب ...

فیلمی جات

تنها تفریحات خونه ما شامل، تماشای فیلم، جدول، کتاب و یه مسابقه ترکیه ای، می باشد!!!

مسابقه هه که شنبه تا چهار شنبه بعد از ظهر پخش میشه و بعد از تموم شدنش منو همسر دراز میکشیم وبسته به حالمون یا جدول حل میکنیم یا کتاب میخونیم و بعدش  لالا:)

عصر وغروب هم که به بیرون رفتن و پیاده روی کردن میگذره و از اونجایی که اینجاا شبا کوتاهن و ساعت 9-9/5 هوا تاریک میشه هیچ کاری نمیشه داشت جز فیلم دیدن:))

یعنی این برنامه هر روز مون اگه نباشه ولی 5 روز در هفته حتما حتما همینطوره!

اخرین فیلم قشنگی که دیده بودم بهمن ماه بود silver linings playbook ، از بهمن ماه تا خرداد فیلمایی که دیدیم اونقدر قشنگ نبودن که بخوان درگیرم کنن، ولی دیشب و پریشب دو تا فیلم دیدم که بعد از چند ماه لذت فیلم قشنگ رو مزه کردم.

 the impossible بر اساس داستان واقعی

و 

the words

هر سه تا فیلم هم اگه اشتباه نکنم محصول سال 2012 هستن و واقعا ارزش دیدن رو دارن و بنده وظیفه انسانی خودم دونستم که این سه تا فیلم قشنگ رو بهتون پیشنهاد بدم خخخخخخخخخخ:))) :))) :))) :))) :))) :)))


 پ.ن: هوااا چه قدر خنک وعالی شده طوری که فقط میتونیم یکی از پنجره هارو باز کنیم

که من خسته نمیشم حتی از خواندن دوباره و دوباره شان...

"... هواپیما بر زمین نشست. چندلحظه بعد مسافران خنده بر لب با احساس شادی وارد سالن شدند، و هلهله و شادمانی را توی وطن بوسیدند. مادر حالا دیگر بی صبر شده بود. سنگین قدم بر می داشت، انگار سنگ به پاهاش بسته بودند، بی طاقت خودش را به این سو و آن سو می کشید و بعد کارگرهای فرودگاه صندوق چوبی بزرگ و زیبایی را با رنگ آلبالویی صیقلی و مزین به صلیب از روی چرخ دستی بر کف امبولانس گذاشتند. مصیبت از همین جا شروع شد.

دایی بزرگه با عصبانیت گفت: اینه؟

هیچ کس جوابی نمی داد، وهیچکس نمی دانست که چرا تو در تابوت چوبی و صلیب دار خوابیده ای. مادر کلافه بود، گفت: حالا چیکار کنیم؟..."

جشن دلتنگی- عباس معروفی


با کتابای عباس معروفی زندگی ها کردم!!!

با سمفونی مردگان سرمای زمستون اردبیل و سورملینا و مرگ آیدا دوران دبیرستانم رو گذروندم.

با سال بلوا دوران کنکورم و زندگی کردم....

پیکر فرهاد دریچه جدیدی برایم بود در زندگی! و روزهای نخست عاشقی رو به یادم میاورد.

فریدون سه پسر داشت!!!!!! خال رویا ناصری برایم معنای زنانگی بود و مجید امانی یک ادم سیاسی کامل...

دریا روندگان جزیره آبی تر روزهای اتوبوس سوواری و مسیرطولانی محل کارم و در بر گرفت و لذت خوندنش و مزه مزه کردن جملاتش هزار بار و هزار بار...

تماما مخصوص هم بعدها برایم رنگ و بوی این روزهایم را خواهد داشت روزهای معلقی روزهای امید و استرس و انتظار و انتظار و انتظار.....!!!

و ذوب شده که در حسرت دست گرفتن و خواندنش ماندم.

همه این هارو نوشتم تا بگم لذت زیادی از خواندن نوشته های عباس معروفی میبرم، لذتی که بیشتر جملات را مزه مزه میکنم

کتاب هایش را باید آرام آرام و لذت بخش خواند:)


اگه تا حالا کتابی ازش نخوندید با دریا روندگان جزیره آبی تر شروع کنید مجموعه داستان های کوتاه!

93

مستند زنان کفن پوش در برنامه آپارات، تنها برنامه ایی بود که باعث شد من و همسر گریه کنیم!

خیلی داغون شدم با دیدنش و اینکه انقدر وحشی هستیم و اینقدر احکام دین مون وحشیانه ست!

اون خانوم یا آقا هرکاری که کرده بود حقش این نبود به طرز وحشیانه ایی کشته بشه، کسی که با تمام وجودش الله اکبر می گفت و سنگ پرت میکرد باید بره بمیره هرچی سرش بیاد کمه کم! اگه انقد ایمان داره و مسلمونه لااقل باید از الله اکبری که میگه خجالت بکشه! الان خیلی داغون و عصبانیم خیلی دوست دارم داد بزن و له کنم همه اون افرادی و که حکم سن*گ*سار و میدن و اجراش میکنن!
خدایا تو چه قرنی تو چه کشوری و تو چه دوره ایی داریم زندگی میکنیم؟؟؟؟؟؟
استدلال جالب قاضی که میگفت: دختری که ب*ک*ا*ر... نداره و دوباره بهش میخواسته که بهش تجاوز شه حق نداشته بخاطر دفاع از خودش کاری بکنه !!!!!!
چون ب*ک*.. نداشته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟
خدا جونمممممممم واقعا تو همچین قانونی و با قران فرستادی؟ من که باورم نمیشه

87

یه انگلیسی می خواست که با عجله برای سال نو یک شلوار راه راه داشته باشه، می ره پیش خیاطش تا اندازه اش رو بگیره.

[صدای خیاط]«تمومه.چهار روز دیگه بیا.حاضر میشه»

خ-چهار روز دیگه:خیلی ببخشین یه هفته دیگه بیا. خشتک شلوار و خراب کردم

م-خب اشکالی نداره،یه خشتک خوش ترکیب می تونه جالب باشه

خ-یه هفته بعد:واقعا متاسفم ده روز دیگه بیا قسمت کشاله ران را بد دراوردم

م-خب کاری نمیشه کرد قسمت چسبان کشاله شلوار همیشه باعث دردسره

خ-ده روز دیگه:خیلی متاسفم  دو هفته دیگه بیا جا دکمه شلوار رو خراب کردم.

م-خب در صورت نیاز اگه لازم باشه یه جادکمه شلوار شیک پیشنهاد  درستیه.

خلاصه این که گل های شیپوری باز میشن  و او جادکمه ها رو درست نمی کنه.

مشتری:الهی به جهنم بری آقا، نه قباحت داره، هر چیزی یه حدی داره! خدا ظرف شش روز فقط شش روز،دنیارو ساخت.بله آقا دنیا رو نه چیزی کمتر از اون! بعد تو فلان فلان شده نمی تونی ظرف سه ماه برای من یه شلوار بدوزی !

خیاط با بدگویی و غرور :اما آقای عزیزم، آقای عزیز نگاه کن به دنیا و نگاه کن (با لحن مهربان و مغرور) به شلوار من!!!!!!!!!!!!!!!!*

* نمایشنامه آخر بازی-ساموئل بکت

 

من پیشنهاد میکنم حتما بخونینش یه فضای عجیبی داره خیال باطل