بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

:)

خدایا شکرت

خوشحالم 

آرومم

داره جور میشه

باورم نمیشه

یک عاشقانه ی آرام

"هرگز به خاطر مردمی که به مهرورزی به ایشان عادت کرده یی، زندگی نخواهی کرد.

نمازی که از روی عادت خوانده شود، نماز نیست، تکرار  عاذت است: نوعی اعتیاد. حرفه یی شدن، پایان قصه ی خواستن است.

عادت، رد تفکر است و رد تفکر، آغاز بلاهت است و ابتدای ددی زیستن."


یک عاشقانه آرام- نادر ابراهیمی

 

ادامه مطلب ...

وقتی که آروم میشم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فیلمی جات

تنها تفریحات خونه ما شامل، تماشای فیلم، جدول، کتاب و یه مسابقه ترکیه ای، می باشد!!!

مسابقه هه که شنبه تا چهار شنبه بعد از ظهر پخش میشه و بعد از تموم شدنش منو همسر دراز میکشیم وبسته به حالمون یا جدول حل میکنیم یا کتاب میخونیم و بعدش  لالا:)

عصر وغروب هم که به بیرون رفتن و پیاده روی کردن میگذره و از اونجایی که اینجاا شبا کوتاهن و ساعت 9-9/5 هوا تاریک میشه هیچ کاری نمیشه داشت جز فیلم دیدن:))

یعنی این برنامه هر روز مون اگه نباشه ولی 5 روز در هفته حتما حتما همینطوره!

اخرین فیلم قشنگی که دیده بودم بهمن ماه بود silver linings playbook ، از بهمن ماه تا خرداد فیلمایی که دیدیم اونقدر قشنگ نبودن که بخوان درگیرم کنن، ولی دیشب و پریشب دو تا فیلم دیدم که بعد از چند ماه لذت فیلم قشنگ رو مزه کردم.

 the impossible بر اساس داستان واقعی

و 

the words

هر سه تا فیلم هم اگه اشتباه نکنم محصول سال 2012 هستن و واقعا ارزش دیدن رو دارن و بنده وظیفه انسانی خودم دونستم که این سه تا فیلم قشنگ رو بهتون پیشنهاد بدم خخخخخخخخخخ:))) :))) :))) :))) :))) :)))


 پ.ن: هوااا چه قدر خنک وعالی شده طوری که فقط میتونیم یکی از پنجره هارو باز کنیم

ذهنم جمعه بازاره:)


+همسرم برگشت با خبرای خوب:)

80% میشه گفت حله

حالا من موندم که تیکه های پازل زندگی مونو چه جوری بچینم که همه چی سر جای خودش قرار بگیره

سخته!!!

از طرفی هم همه چی بهم ریخته!!!!

کار من مشخص نیست!!

اصلا معلوم نیست با انتقالیم یا درخواست مرخصییک سالم موافقت بشه یا نه!!!

معلوم نیست همونی بشه که میخوایم

هیچی هیچی معلوم نیست

خودم یه حس عجیبی دارم با اینکه خیلی وقت بود که منتظرش بودیم!!! ولی یه جوری ام!!! هم خوشحالم هم نگران!

ترجیح میدم که بهش فکر نکنم! که سرم رو با چیزای دیگه گرم کنم!

اینه که افتادم به جونه خونه

همه چی و هزار بار مرتب و تمیز کردم، در حال حاضر خونه مون داره برق میرنه:)


+هوا ابری و بارونیه و کمی هم سرده!!!

پشت پنجره نشستم و دارم تایپ میکنم، شاید که ذهنم یه ذره آروم بشه، خوشحالم خدایا ممنونم، ولی این استرس و کجا جا بدم؟


+منتظرم همسرم بیاد تا بریم تشک برقی بخریم

نوشته هامم مثه ذهنم آشفته ن:(


+این روزا باید یه برنامه درست و حسابی واسه خودم بریزم، یه شوی لباس کودک آذر ماهه و میخوام یه سری کار بفرستم، باید سفارش رنگ و پارچه بدم، خیلی کار دارم ولی ساکن واستادم بدون کوچکترین حرکتی!


+ دیروز از اداره تماس گرفتن مثه اینکه جایگزین پیدا شده ولی مشخص نیست که با انتقالی موافقت میکنن یا نه!!!!

همچنان معلق موندم، سه ساله که به وعده فقط همین یه ماه و برو  ماهه بعد منتقلی!!! دارم میرم خسته م خیلی خسته... ولی خوشحالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم برای همسرم خیلی خوشحالم


+یعنی من عاشقه 30 ام هر ماهم که حسابمو چک میکنم و نیشم تا بناگوش باز میشه:دی