بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

یلدا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چیزی سخت تر از پختن ناهار فردا هست؟؟؟؟

حدود 8-9 ماهی بودکه اوضاع desktop ام این بود و همه درایو ها  low disk تصور کنید  وقتی میدیدمش چه انرژی منفی داشت و چه قد خسته می شدم

یعنی داغون بودااااا ، بعد یه هفته ای وقت منوگرفت که جمع و جور بشه ولی الان وقتی روشنش میکنم آی حال میده و احساس سبکی  بهم دست میده، نمیدونم چه مرضیه که عادت دارم همه چیو رو دسکتاپ save کنم!!


پ.ن: دیشب خواب شو دیدم

یه دختر کوچولوی 5-6 ماهه با لبای کوچولوی سرخ تو بغلم که دختر خودم بود

وجودش انقد آرامش داشت که اصلا دلم نمیخواست از خواب بیدار شم:)

کاش شجاعت و شرایط  شو داشتم که داشته باشمش:(

222

مگه میشه برف بباره و همه جا سفید باشه و اون وقت تو بشینی و درس بخونی:)))

باید پاشی و یه فیلم قشنگ ببینی و چایی دارچین دم کنی :)

 لذت ببری و تصمیم بگیری که فردا رو تعطیل کنی و به خودت مرخصی بدی :)

210

پر از حس زندگی و تلاش میشم پر از حس عشق میشم وقتی که فرشته رو میبینم که با اینکه یه طرف بدنش فلجه ولی با عشق و علاقه کاراشو میکنه و احساس وظیفه میکنه و نمیزاره کسی کمکش کنه!

تو چشام اشک جمع میشه وقتی کیوان و میبینم که با عشق کار میکنه و سفارش میگیره و من عاشق کارای منبت و معرقش شدم!

وقتی دیمن و میبینم که از بیکار بودن شاکی میشه و دوست داره کار کنه!

وقتی دوست دارن همه چی شونو با من شریک شن!

من دیوونه میشم وقتی هم سن خودمه ولی وقتی ازش تعریف میکنی وتشویقش میکنی مثل یه کودک 4 ساله و پاک، خوشحال میشه و تا اخر روز شارژ میشه!

من ناراحت میشم و اعصابم خورد میشه وقتی که مردم درک شون نمیکنن و تو جمع خودشون راه  نمیدن شون ...

یه تیکه از قلبم زخم شد وقتی که اسماعیل اومد پیشم و شکایت کرد و  گریه کرد که مربی بهداشت بهشون میگه استثنایی...

من روز به روز بیشتر عاشق شون میشم، من همونی ام که با گریه میگفتم من نمیخوام برم اینجا! من همونم؟  الان وقتی یه روز نمی بینم شون دلم تنگ میشه واسه مهربونی شون واسه وجود پاک و هنرمندشون...

208

اگه میخواین که به اندازه تموم وجودتون و همه عمرتون حرص بخورید فقط 5دقیقه تلویزیون داخلی رو تماشا کنید!سبز

با اینکه دوست نداشتم مهر ماه شروع شه ولی باید اعتراف کنم که زندگیم خیلی منظم تر شده، یکشنبه و پنج شنبه تعطیلم، یکشنبه ها به کارای بیرون خونه میگذره و پنج شنبه کارای درون منزل!

جمعه ها هم بیکار و خوشحال و در حال استراحت:))

این برنامه منظمی که دارم خیلی بهم حس خوبی میده و بیشتر از تابستون که بیکار بودم، به کارام میرسم!

( این یعنی من اصلا جنبه تو خونه موندن و بیکاری و ندارم و فورا تنبل میشم)