بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

دو سه مثقال جربزه و اعتماد به نفس

رندگی و احساساتم در نوسانه!!

یک لحظه خوشحال یک لحظه ناراحت!

یک لحظه قوی و چند ثانیه بعد ضعیف:(

یک ثانیه امیدوار و یک ثانیه نا امید!

یک لحظه با اعتماد به نفس یه لحظه داغوننننننننن!!

چیزی که خوشحالم میکنه اینه که عمر جنبه های مصبت داره بیشتر میشه تو وجودم!! مگر اینکه بخوام ثانیه ای به محیط کار جدید و مدیر جدید فکر کنمم اونوقته که وجودم پر از استرس و ناراحتی و تهوع و نخواستن و پشیمونی میشه!!!

خدایاااااااااااااا اندکی اعتماد به نفس وقدرت بفرست این پایین گوشه دنیا برای من!

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان/ مرا به بندگی خواجه جهان انداخت*

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

منه بدقول

وقتی دوشنبه تماس گرفتم و با جواب منفی مواجه شدم دنیا رو سرم خراب شد:(

خواهرم پیشم بود مجبور بودم جلو خودمو بگیرم و خب به نظرم بهتر بود که خواهرم و فسقلیش پیشم بودن و باعث شدن که زودتر فراموش کنم و کمتر عصبانی بشم

قربون خدا برم با این حکمت و قسمتش و که همیشه واسه ما بدترین چیز قسمته!!ناشکری نکنم!

این روززا تقریبا همه ش در حال دویدن و نرسیدنم و اخرین نتیجه اینه که دوشنبه دوباره اقدام کنم ایشالا درست میشه! این آخرین حرفی بود که بهم زدن، حالا دیگه نمیدونم چقد میتونم رو این حرف شون حساب کنم؟؟

وقتایی هم که تو خونه م یا دارم بهش فکر میکنم یا به اینو اون زنگ میزنم یا به خانواده خودمو همسرم دارم گزارش میدم که چی شد که این قسمتش بیشتر از باقی قسمت ها انرژی میگیره:)

نمیدونم این پرونده انتقالی من کی میخواد بسته شه!

به هر حال نیومده بودم که اینارو بنویسم.

اومدم بنویسم که این پست سما منو خیلی به خودم آورد و شرمنده م کرد!

حق داره یه کمکی ازم خواسته بود خیلی وقت پیش!

منم شدم عین همونایی که کارم گیرشونه عین خودشون بدقول شدم!

انقدر غرق در کارم و مشکلات شدم که یادم رفت به سما قول دادم!

چقد ما ادما زود تاثیر میگیریم از همدیگه.

سما جون حق داری نارحت شی عزیزمم منم از آدم بدقول بدم میاد و ناراحتم میکنه ولی بدون اینکه متوجه بشم خودم شدم یکی از همون آدم بدقولای ناراحت کننده:(

الان اگه بهت بگم که کارا آماده بودن و فقط داشتم رو رنگ شون فکر میکردم باورت نمیشه میدونم حقم داری

الان باید چیکار کنم که زنبق بدقول از تو ذهنت پاک بشه؟؟؟؟؟


از تو میپرسم امیدی هست؟

روزام دارن میگذرن 

فرصت زیادی نداریم

اون ته ته ها یه کور سوی امیدی داره خودشو نشون میده 

اینروزا نیستم 

یعنی کم هستم

فکرم درگیر و داغونه

واسه م دعا کنید ممنون میشم

فوبی

اگر از من بپرسند بدترین نقطه ضعف و یا عیب (هرچی میخواهید اسمشو بگذارید) چیه، قطعا پاسخ خواهم داد ترس!!!
بله من خیلی آدم ترسویی هستم
خودم خسته شدم
اولا فقط از لمس کردنشان میترسم، کم کم رسید به اینکه از کنارشان هم نتوانستم رد شوم

 الان دیگه از صدای بال های شان هم وحشت دارم

بله من فوبیای پرنده دارم

نمیدونم تا چه حدی می تونید ترس من رو درک کنید؟؟
این ترس در حدیه که واقعا عصبیم میکند
تا به این حد که وقتی در خانه  تنها هستم و همسرم نیست هیچ در و پنجره ای که بدون توری و محافظ باشد باز نمی شود، حتی در اوج گرما که مبادا یکی از پرندگان راهش را کج کند و نزدیک پنجره ما شود!!
چیزی که عذابم می ده اینه که روز به روز بدتر و بدتر می شوم و دامنه ترسم به پروانه و مگس و خلاصه هر چیزی که پرواز کند رسیده.

وحشتناک ترین صدا برایم صدای بال زدم یاکریم و کبوتر هاست که واقعا میمیرم و عصبی می شوم!!

خیلی عذاب میکشم واذیت میشم

این هارو گفتم تا ببینم شما هم کسی در اطراف تون داشتید که مثله من باشد؟
مشکلش بر طرف شده؟؟؟
راه و چاره ای دارید؟