بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

که من خسته نمیشم حتی از خواندن دوباره و دوباره شان...

"... هواپیما بر زمین نشست. چندلحظه بعد مسافران خنده بر لب با احساس شادی وارد سالن شدند، و هلهله و شادمانی را توی وطن بوسیدند. مادر حالا دیگر بی صبر شده بود. سنگین قدم بر می داشت، انگار سنگ به پاهاش بسته بودند، بی طاقت خودش را به این سو و آن سو می کشید و بعد کارگرهای فرودگاه صندوق چوبی بزرگ و زیبایی را با رنگ آلبالویی صیقلی و مزین به صلیب از روی چرخ دستی بر کف امبولانس گذاشتند. مصیبت از همین جا شروع شد.

دایی بزرگه با عصبانیت گفت: اینه؟

هیچ کس جوابی نمی داد، وهیچکس نمی دانست که چرا تو در تابوت چوبی و صلیب دار خوابیده ای. مادر کلافه بود، گفت: حالا چیکار کنیم؟..."

جشن دلتنگی- عباس معروفی


با کتابای عباس معروفی زندگی ها کردم!!!

با سمفونی مردگان سرمای زمستون اردبیل و سورملینا و مرگ آیدا دوران دبیرستانم رو گذروندم.

با سال بلوا دوران کنکورم و زندگی کردم....

پیکر فرهاد دریچه جدیدی برایم بود در زندگی! و روزهای نخست عاشقی رو به یادم میاورد.

فریدون سه پسر داشت!!!!!! خال رویا ناصری برایم معنای زنانگی بود و مجید امانی یک ادم سیاسی کامل...

دریا روندگان جزیره آبی تر روزهای اتوبوس سوواری و مسیرطولانی محل کارم و در بر گرفت و لذت خوندنش و مزه مزه کردن جملاتش هزار بار و هزار بار...

تماما مخصوص هم بعدها برایم رنگ و بوی این روزهایم را خواهد داشت روزهای معلقی روزهای امید و استرس و انتظار و انتظار و انتظار.....!!!

و ذوب شده که در حسرت دست گرفتن و خواندنش ماندم.

همه این هارو نوشتم تا بگم لذت زیادی از خواندن نوشته های عباس معروفی میبرم، لذتی که بیشتر جملات را مزه مزه میکنم

کتاب هایش را باید آرام آرام و لذت بخش خواند:)


اگه تا حالا کتابی ازش نخوندید با دریا روندگان جزیره آبی تر شروع کنید مجموعه داستان های کوتاه!

نظرات 5 + ارسال نظر
ستاره دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:24 http://derakhshesh3tare.blogfa.com

ممنون بابت معرفی کتاب... حتما کتابش رو می‌خرم و می‌خونم....

خواهش میکنم عزیزممم من که خیلی دوستش دارم امیدورام توهم خوشت بیاد

سما دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:35 http://eshghe1omid.blogfa.com

من چندساله اصلا حوصله ی کتاب خوندن ندارم. قبلا خیلی کتاب می خوندم. ولی الان...
ولی شنیدم سمفونی مردگان عالیههههه

منم یه دوره این جوری بودم بعد چندتایی نمایشنامه خوندم جای رمان و دوباره برگشتم به سمت کتاب خونی:)

فرنوش دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 15:30

:***

فروغ ;) سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:04

وای پس از قرنها یه آدم رمان خون یافتمممم

من فقط سمفونی مردگانو خوندم با فریدون سه پسر داشت. فریدون سه پسر داشت عالی بود اما از سمفونی مردگان فقط یه صحنه یادمه اونجا که تو دستشویی بوده باباش میاد داد میزنه سرش

یعنی من فک کنم نصف شو حفظم:)))
کارخونه دوچرخه سازی، آیدین،آیدا، گوشت مغز خرگوش:((

معصومه جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 http://www.escape1981.blogsky.com

من مرتب تو وبلاگشم و مطالبش رو می خونم ولی تا به حال کتاباشو نخوندم.

چه جالب منم تا حالا وبلاگ شو نخوندممم:)
ممکنه لطفمنید و آدرس وب شو به من بدید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد