-
خانه دوست کجاست؟
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 22:03
دلم دوست میخواد دوستیکه بتونم باهاش برم بیرون و قدم بزنم و حرف بزنم از حرفام خسته نشه پاهاش درد نگیره دوستی که وقتی هوس میکنم مهمون داشته باشم زنگ بزنم بهش و بیاد و باهم چای و کلوچه تازه بخوریم دوستی که یهو بی برنامه اس ام اس بزنه و ازم بخواد باهاش برم بیرون دوستی که باهام بیاد شهر کتاب و یک عالمه بین قفسه های کتاب...
-
لو کجا رفتی؟؟؟
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 22:32
بله:) الان منم و یه آشپزخونه تمیز و خونه مرتبی که بوی ناهار فردای همسرم پیچیده تو فضا و یه کیک خوشمزه که تو فر داره میپزه:) شاید به نظر تون سطحی بیاد ولی در حال حاضر برای من این یعنی رنگ و بوی زندگی... آرامش این روزامو دوست دارم شاید بهتر باشه اینجوری بگم که آرامش بعد از یلدا رو دوست دارم و عاشقشم:) ازون معدود وقتاییه...
-
کوچولو
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 19:39
سرخوش بعد از دو روز دوری از خونه و همسرم خوشحال و خندان از سر کار دارم بر میگردم خونه تو جاده م و خوشحال با نامجو دارم زیر لب میخونممممم دور ایران و تو خط بکش.... و تو اوج انرژی اس ام اس همسرم، که نوشته آ زنگ زده بود و گفت که مرداد بابا میشه اگه خواستی بهشون تبریک بگو!!!!!! ناگهان همه اون حسای خوش و انرژی فراووونم گم...
-
آرامش
شنبه 2 دیماه سال 1391 21:15
زندگی این نیست که من و تو بابت مسائل کاری مون حرص بخوریم این نیست که روزامونو سر انتقالی و نتیجه نگرفتن و دویدن و نرسیدن بگذرونیم شاهد بی عدالتی بودن هم نیست قسط های سر ماه و حقوق عقب افتاده و گرونی هم نیست!!!! زندگی یعنی همینکه من و تو با هم خوشبختیم یعنی این که هدف مون مشخصه همینه که با یه لیوان چایی آروم بشیم و از...
-
یلدا
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 23:53
-
تلختر از همیشه
جمعه 28 مهرماه سال 1391 19:48
لعنت به این زندگی!!! 4 سال کافی نیست برای شناختت؟؟ چرا هر سری باید به اخلاق گند جدید روبشه؟ قلبم درد میگیره و دیگه توانی واسه تحمل ندارم اندکی درک متقابل اندکی تحمل اندکی خویشتنداری و اندکی گذشت همه چی رو حل میکنه باورکن پ.ن: دلم میخواد الان در نقش دختر خانواده باشم تو خونه پر از آرامش پدری رها از دغدغه ها و مسئولیت...
-
یاد تو 2
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 21:42
نگه داشتن زورکی خاطرات و یاد افراد رفته، تو زندگیت یعنی همین که پسورد همه چیت ناخوداگاه چند رقم آخر شماره ش باشه
-
همیشه یک راه حل وجود داره!!!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 19:45
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش...
-
عدالت
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 21:56
برابری و درک متقابل، یعنی همین که من و تو صبح زود باهم از خونه بزنیم بیرون و غروب باهم برگردیم ولی!! ولی!!! اونیکه باید به فکر ناهار فردا، ظرفهای نشسته، یخچال و فریزر خالی و خونه نا مرتب باشه منم نه تو!! عزیـــــــــــــــــــزمی!!!!
-
!!!!
جمعه 7 مهرماه سال 1391 23:30
اینجا جاییه که باید همه آرزو ها و اهداف تو دفن کنی!!! علائق و آرزو ها همه تا 18 سالگی و قبل از کنکوره بهتره که آرمانی وایده آلیسمی آبنده تونو نسازید اصلا مهم نیست که برید دنبال چیزی که دوستش داشته باشید باید برید دنبال چیزی که آینده تون رو تامین کنه وقتی هم درس تون تموم شد به هیچ وجه انتظار کار نداشته باشید اگر هم...
-
چیزی سخت تر از پختن ناهار فردا هست؟؟؟؟
دوشنبه 3 مهرماه سال 1391 23:28
حدود 8-9 ماهی بودکه اوضاع desktop ام این بود و همه درایو ها low disk تصور کنید وقتی میدیدمش چه انرژی منفی داشت و چه قد خسته می شدم یعنی داغون بودااااا ، بعد یه هفته ای وقت منوگرفت که جمع و جور بشه ولی الان وقتی روشنش میکنم آی حال میده و احساس سبکی بهم دست میده، نمیدونم چه مرضیه که عادت دارم همه چیو رو دسکتاپ save...
-
تولد؟؟؟
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 20:02
-
الان به پول چی میدن؟؟؟
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 18:58
-
روزهای پوچ؟؟؟
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 21:58
-
یاد تو
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 18:16
-
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری ...
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 20:16
-
حس وجودت
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 20:39
-
آدمها
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 09:20
-
231
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 10:13
خدایا تا کی قراره زندگیا انقدر سرد و یخ زده باشه؟ تا کی میخوای همون جوری بیکار بشینی و نسبت به این همه ظلم و بد بختی بی تفاوت باشی؟ اگه قرار بود که ول مون کنی... گویا هر چی ساکت تر و شاکرتر باشیم بدتر میشه! به چی میشه دل و و خوش کرد؟ به این اوضاع ناز زندگی؟ به این استرسی که همیشه هست؟ شب با استرس خوابیدن صب با استرس...
-
227
جمعه 11 آذرماه سال 1390 12:03
خسته م افسرده م پوچم داغونم بی هدفم سردرگمم کلا mp3بدبختی و بدشانسی ام دلم شکسته از زندگی خیلی زیاد دلم واسه در برابر باد و پولکم تنگ شده واسه همین اسم بلاگ واسم نویسنده بر میگرده به اسم بلاگ قبلیم:)
-
226
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 18:14
خسته م افسرده م پوچم داغونم بی هدفم سردرگمم کلا mp3بدبختی و بدشانسی ام دلم شکسته از زندگی خیلی زیاد دلم واسه در برابر باد و پولکم تنگ شده واسه همین اسم بلاگ واسم نویسنده بر میگرده به اسم بلاگ قبلیم:)
-
224
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 12:24
غرنامه: خسته شدم از این برنامه تکراری، هر روز صب پا شو برو عصر برگرد و ناهار بخور و یه نیمچه استراحت و بعدش با پوچی و خستگی برو سراغ کتابات... خط به خط و می خونم و خط می کشم ولی دریغ از ذره ایی توجه و دقت، فکرم هزار جا هست به غیر از کاری که دارم انجام میدم! خسته شدم دلم یه تفریح درست و حسابی می خواد هوای تازه میخواد:(...
-
222
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 22:29
مگه میشه برف بباره و همه جا سفید باشه و اون وقت تو بشینی و درس بخونی:))) باید پاشی و یه فیلم قشنگ ببینی و چایی دارچین دم کنی :) لذت ببری و تصمیم بگیری که فردا رو تعطیل کنی و به خودت مرخصی بدی :)
-
220
شنبه 21 آبانماه سال 1390 20:34
امروز سر کلاس داشتم تز میدادم که: بچه ها خیلی مواظب باشید این رنگا اگه بریزن رو پارچه هاتون و لباساتون به هیچ وجه پاک نمیشن! اگه اشتباهی چاپ بزنین دیگه درست نمیشه! مواظب پارچه های روشن تون باشید! بعد از یک ساعت سخنرانی که کاش هیچ وقت دهنم و باز نمیکردم.... همین که اومدم در رنگ قرمز و با تمام وجودش چسبیده بود به ظرف...
-
217
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 18:12
یکی از سخت ترین کارها که هیچ جوره نمیتونم بهش تن بدم و واقعا واسه م بی معنی و بی مفهومه، تبریک اعیاد مذهبیه!!!!!!!! نمی دونم چرا هیچ وقت نتونستم مناسبت های مذهبی و عید بدونم!
-
216
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 17:55
یک وقتهایی آدم بی حوصله و اخموست. یک روزهائی بیخود و بی جهت پاچه می گیرد. یک شبهائی فقط دلش میخواهد گریه کند… برای اینجور وقتها آماده باشید. بلد باشید. این معرکۀ اندکی خطرناک را به دست بگیرید تا یار نازک دلتان به سلامت از آن عبور کند. میدانید؟ این ویژگی معشوق است. زن است، طبعش لطیف است و نازک. گاهی غصه ها دست می...
-
215
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 19:07
راستش هیچوقت آدم حسودی نبودم و یادم نمیاد که کی حسودی کردم... ولی امروز وقتی اس ام اس زد و فهمیدم ارشد قبول شده، واسه اولین بار تونستم بفهمم که حسادت چه حالی داره و چه قدر بده! هنوزم باورم نمیشه که این منم، منم که حسودی کردم!!! امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که حسادت اومده تو وجودم و امیدورام که در جهت سازندگی و...
-
214
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 10:03
هوا که اینجوری میشه، دوست دارم بشینم تو خونه واسه خودم و فقط به چیزاییی که دوست دارم فک کنم و کسی کاری به کارم نداشه باشه پ.ن: ولی همین الانش یه عالمه کار دوروبرم ریخته که باید انجام بدم
-
213
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 23:38
هر چه قدرم که چاق باشه و چاق شده باشه تو هیچ وقت حق نداری که بهش بگی و به روش بیاری! مخصوصا تو!!!!!!!! تو یکی اصلا نباید اینکار و بکنی و به این راحتی و آسونی دلش و بشکنی البته باید عادت کنه! اخه وقتی که لاغرم میشه بهش میگی چاق! کاش میدونستی که چه قدر با این جمله ( حتی با شوخیش) دلشو میشکونی!
-
210
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 17:33
پر از حس زندگی و تلاش میشم پر از حس عشق میشم وقتی که فرشته رو میبینم که با اینکه یه طرف بدنش فلجه ولی با عشق و علاقه کاراشو میکنه و احساس وظیفه میکنه و نمیزاره کسی کمکش کنه! تو چشام اشک جمع میشه وقتی کیوان و میبینم که با عشق کار میکنه و سفارش میگیره و من عاشق کارای منبت و معرقش شدم! وقتی دیمن و میبینم که از بیکار بودن...