حس بعد از ظهرهای تابستونی خیلی نوستالژیکه
یاد دوران کودکیم می افتم
کاش هنوزم بچه بودم
کاش دنیام مثله دنیای کودکیم بود
پر از رویا و آرزووو ونقشه های کودکانه
کاش هنوزم دلم به دوچرخه سواری با داداشم و بازی هامون خوش بود و باهاشون شاد میشدم
دوست دارم زمان زود بگذره دوست دارم روزا زود بگذرند و سرنوشت هر چی رو که واسم رقم زده سر راهم بزاره
دوست دارم هر اتفاقی قراره تو زندگیم رخ بده سریع تر رخ بده و کم کم زندگیمو به پایان برسونه
حس میکنم دیگه کاری برای انجام دادن ندارم
بی انگیزه م
پوچم
و
ساکن
و بی حرکت
سر جام ایستادم و فقط به تغییرات و تحولات اطرافم نگاه میکنم بدون این که کاری بکنم و حرکتی کنم
دوست دارم روزا زود بگذرن
چه قدر همه چی بیخوده