بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

مهمانی پر زرق و برق خدا



ماه رمضون واسه روزه نگیر ها خیلی سخت تره!!

سخت تره وقتی تو خیابون داری از تشنگی له له میزنی و حالت بد میشه ولی نمیتونی یه جرعه آب بنوشی!!!

کلا با روزه گرفتتن مخصوصا در فصل تابستون مشکل دارم و به نظرم نه تنها صوابی نداره بلکه گناه هم داره و ظلمه در حق بدن و سلامتی!

نمیتونم تصور کنم که از 4/5 صبح تا 9/5 چیزی نخورم، بعدش وقت افطار به اندازه یک هفته قحطی  و سو تغذیه، غذا بریزم تو معده م و بعدش اسمشو بزارم تمرین تقوا، همدردی با مستضعفین و ...

بدتر از همه رستوران های شلوغ و پر از ازدحام که میزبان مهمانان خدا هستن!!!! و اون همه پول بی زبون که  میتونه گره از کار خیلیا باز کنه ولی در عوض میره تو معده مبارکه روزه داران!

من ترجیح میدم با کارهای دیگه ای صواب کنم و خودم و خدامو خوشحال کنم.


 

گاهی باید جدا از قوانین و باید نباید های دین به وجدان خودمون رجوع کنیم!

فوبی

اگر از من بپرسند بدترین نقطه ضعف و یا عیب (هرچی میخواهید اسمشو بگذارید) چیه، قطعا پاسخ خواهم داد ترس!!!
بله من خیلی آدم ترسویی هستم
خودم خسته شدم
اولا فقط از لمس کردنشان میترسم، کم کم رسید به اینکه از کنارشان هم نتوانستم رد شوم

 الان دیگه از صدای بال های شان هم وحشت دارم

بله من فوبیای پرنده دارم

نمیدونم تا چه حدی می تونید ترس من رو درک کنید؟؟
این ترس در حدیه که واقعا عصبیم میکند
تا به این حد که وقتی در خانه  تنها هستم و همسرم نیست هیچ در و پنجره ای که بدون توری و محافظ باشد باز نمی شود، حتی در اوج گرما که مبادا یکی از پرندگان راهش را کج کند و نزدیک پنجره ما شود!!
چیزی که عذابم می ده اینه که روز به روز بدتر و بدتر می شوم و دامنه ترسم به پروانه و مگس و خلاصه هر چیزی که پرواز کند رسیده.

وحشتناک ترین صدا برایم صدای بال زدم یاکریم و کبوتر هاست که واقعا میمیرم و عصبی می شوم!!

خیلی عذاب میکشم واذیت میشم

این هارو گفتم تا ببینم شما هم کسی در اطراف تون داشتید که مثله من باشد؟
مشکلش بر طرف شده؟؟؟
راه و چاره ای دارید؟

چرا نمیری چرا نمیری تا من راحت شم؟؟؟؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

25

پارسال که از چرندی 24 نوشتم، اصلا فکر نمی کردم که 25 گند تر  از 24 خواهد بود!!!


بعدا نوشت: خب امروز صبح دعوای بدی با بد اخلاق کردم و نتیجه ش شد یه زنبق دل شکسته وافسرده و ناراحت،که از صبح تا عصر فقط گریه کرد.

 غروبی که رفتم خونه مامانم یک تولد مختصر و شمع 24 به جای 25:)

خب الان ته دلم همچنان ناراحته ولی چاره ای جز فراموش کردن بخشیدن دارم عایا؟


وقتی که آروم میشم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.