بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

87

یه انگلیسی می خواست که با عجله برای سال نو یک شلوار راه راه داشته باشه، می ره پیش خیاطش تا اندازه اش رو بگیره.

[صدای خیاط]«تمومه.چهار روز دیگه بیا.حاضر میشه»

خ-چهار روز دیگه:خیلی ببخشین یه هفته دیگه بیا. خشتک شلوار و خراب کردم

م-خب اشکالی نداره،یه خشتک خوش ترکیب می تونه جالب باشه

خ-یه هفته بعد:واقعا متاسفم ده روز دیگه بیا قسمت کشاله ران را بد دراوردم

م-خب کاری نمیشه کرد قسمت چسبان کشاله شلوار همیشه باعث دردسره

خ-ده روز دیگه:خیلی متاسفم  دو هفته دیگه بیا جا دکمه شلوار رو خراب کردم.

م-خب در صورت نیاز اگه لازم باشه یه جادکمه شلوار شیک پیشنهاد  درستیه.

خلاصه این که گل های شیپوری باز میشن  و او جادکمه ها رو درست نمی کنه.

مشتری:الهی به جهنم بری آقا، نه قباحت داره، هر چیزی یه حدی داره! خدا ظرف شش روز فقط شش روز،دنیارو ساخت.بله آقا دنیا رو نه چیزی کمتر از اون! بعد تو فلان فلان شده نمی تونی ظرف سه ماه برای من یه شلوار بدوزی !

خیاط با بدگویی و غرور :اما آقای عزیزم، آقای عزیز نگاه کن به دنیا و نگاه کن (با لحن مهربان و مغرور) به شلوار من!!!!!!!!!!!!!!!!*

* نمایشنامه آخر بازی-ساموئل بکت

 

من پیشنهاد میکنم حتما بخونینش یه فضای عجیبی داره خیال باطل

69

امروز از صبح توهم زدمابله

نمیدونم چرا همه ش فکر میکنم امروز جمعه ست

صبح بدو بدو رفتم سراغ جزوه هام که مشقای فردامو بنویسم با کلی استرس که واااااااااای من کارامو انجام ندادم و یهو یادم افتاد

بعدشم که رفتم مانتو مقنعه اتو کنم و دوباره یادم افتاد امروز پنج شنبه س

ولی نمیدونم با اینکه امروز جمعه نیست و من دلم مثل عصرای جمعه پاییزی گرفته و همه ش میگم لعنت به جمعه

خودمم قاطی کردم دیگه امروز چندشنبه ست؟؟؟؟؟

67

استادی که کل کلاس شو ازساعت 8 تا 11/5 بدون لحظه ایی استراحت یه ریز حرف میزنه و حرف میزنه بدون کار مفیدی و طرحی و سخنی در رابطه با درس

و مدیر گروهی که انتظار داره یکی از طرحات تائیداستاد و گرفته باشه و شنبه آینده الگو سازی شه و برش بخوره

چه کنیم؟؟؟؟؟؟؟

نمایشنامه خانه اشباح و عروسک ،هنریک ایبسن و کسی خونده؟؟؟؟

اگه کسی خونده میخوام بدونم چه جوریه ؟؟؟

41

باورم نمیشه امروزواسه آخرین بار تو زندگیم انتخاب واحد کردمتشویق

باورم نمیشه ١٢ واحد ناقابل

۶ واحد کارگاه طراحی (۴)

۶ واحد  پایان نامههورا

 

 

پ.ن.١:نگار جون وبلاگت واسم باز نمیشه فقط اسمش باز میشه

پ.ن.٢:سمانه جون کامنتات واسم باز  نمشن یعنی باز میشه ولی کد نمیاره واسم که بتونم ارسال کنم

26

دلم واسه اون روزای خوبه گذشته که با خواهرم قدم میزدیم و حرف میزدیم تنگ شده یه کاره خیلی ساده ولی پراز حس های خوب...
 ازین فاصله ها بدم میاد خیلی چیزارو ازمون میگیره و خیلی از حس هارو تو وجود آدما کمرنگ میکنه
مثله حس دوست داشتن پاییز و عاشق پیاده روی با خواهرت و یا هرکسی که دوستش داری تو عصرای خلوت پاییز...

 


درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
و با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان...