برنامه کاریم مشخص شد سه روز در هفته
از همه چی راضی ام همونطوری شد که خودم می خواستم سه روز پشت سر هم
همکارم خیلی هوامو داشتو مهربون بود
الان من خوبم و راضی ام و این خیلی حس خوبی بهم میده
خداجونم مرسی
از فردا زندگیمم وارد مسیر و مرحله جدیدتری میشه
یه پله جلوتر رفتم
فردا روز اول کاریمه استرس دارمم
مخصوصا امروز که رفتم محل کار و دیدم
خدایا ازت می خوام کمکم کنی که موفق باشم
خدایا مرسی بابت همه چی :-*
بالاخره کارام تموم شدن کلی حرص خوردم و جوش زدم تا تموم شدن ولی بازم خدا رو شکر :)
اگه خدا بخواد تا شنبه هم ،نامه ایی که منتظرش بودم آماده می شه و فکس میشه و بعدش من با شهری که چهار سال از زندگی مو اونجا گذروندم و اتفاقای مهم زندگیم تو اون شهر رخ داد خدافظی میکنم:)
واسم غم انگیزه، خاطراتی که داشتم از روز اولی که اومدم اینجا همه جلو چشمم رژه میرن، خاطرات خوب و بد ... یادش بخیر.....
دوست ندارم بیشتر در موردش بنویسم که حس دلتنگی تو وجودم سبز شه:)
یه هفته دوندگی بی فایده
یکی از مسئولین آموزش فقط شنبه تا دوشنبه کار میکنه و اون یکی که ادامه کار اونو باید انجام بده این روزا نیست و بقیه روزای هفته کار میکنه البته اگه دوست داشته باشه و اعصاب داشته باشه
این یعنی واسه یه کار یه روزه باید بیشتر از یه هفته وقت بزاری
بعد دم از نون حلال و حقوق حلال میزنن آره جون عمه شون من که راضی نیستم
همه شون برن...................
امروز صبح رفته بودم دنبال کارای دانشگام
از 8 صبح با دوستم جلو در اتاق مسئول آموزش واستادیم تا بیاد
8:45دیدم خبری نیست رفتیم به همکارش میگیم ایشون کی تشریف میارن
_: نمی دونم هنوزکه نیومده
ساعت شد 10 خبری نشد و تلفن هم اختراع نشده که بپرسه کی میاد
ساعت 11 خانومه همکار: امروز نمیان مسموم شدن
جالب اینجاست که ایشون طلبکار هم شدن که چرا از روز قبل هماهنگ نکردین که ببینین ایشون هستن بعد بیاین ،چهارشنبه که ایشون تشریف داشتن باید زنگ میزدید ببینید شنبه هستن یا نه
یکی نیست بگه که مگه از چهارشنبه خبر داشته که صبح شنبه قراره مسموم بشه