خسته م
افسرده م
پوچم
داغونم
بی هدفم
سردرگمم
کلا mp3بدبختی و بدشانسی ام
دلم شکسته از زندگی خیلی زیاد
دلم واسه در برابر باد و پولکم تنگ شده واسه همین اسم بلاگ واسم نویسنده بر میگرده به اسم بلاگ قبلیم:)
غرنامه:
خسته شدم از این برنامه تکراری، هر روز صب پا شو برو عصر برگرد و ناهار بخور و یه نیمچه استراحت و بعدش با پوچی و خستگی برو سراغ کتابات...
خط به خط و می خونم و خط می کشم ولی دریغ از ذره ایی توجه و دقت، فکرم هزار جا هست به غیر از کاری که دارم انجام میدم!
خسته شدم دلم یه تفریح درست و حسابی می خواد هوای تازه میخواد:(
درسته هر روز بیرونم ولی خب ترمینال و محل کار و دوباره ترمینال و دو ساعت راه که دردی و دوا نمیکنه اینکه بیرون نیست!
بیشتر خسته م میکنه:(
روحم خسته ست خیلی خیلی....
چرا هیچکسی و ندارم که بخوام باهاش برم بیرون دو دقیقه قدم بزنم؟؟؟؟؟
راستش هیچوقت آدم حسودی نبودم و یادم نمیاد که کی حسودی کردم...
ولی امروز وقتی اس ام اس زد و فهمیدم ارشد قبول شده، واسه اولین بار تونستم بفهمم که حسادت چه حالی داره و چه قدر بده!
هنوزم باورم نمیشه که این منم، منم که حسودی کردم!!!
امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که حسادت اومده تو وجودم و امیدورام که در جهت سازندگی و پیشرفت باشه نه تخریب:(
هر چه قدرم که چاق باشه و چاق شده باشه تو هیچ وقت حق نداری که بهش بگی و به روش بیاری!
مخصوصا تو!!!!!!!! تو یکی اصلا نباید اینکار و بکنی و به این راحتی و آسونی دلش و بشکنی
البته باید عادت کنه! اخه وقتی که لاغرم میشه بهش میگی چاق!
کاش میدونستی که چه قدر با این جمله ( حتی با شوخیش) دلشو میشکونی!
اصلا فکر نمیکردم که اگه یه روز تو خونه نباشه من این قدر دلم بگیره و حوصله م سر بره و دلتنگ بشم، همیشه فکر میکردم که اگه یه روزی نباشه من خیلی راحت و بدون دلتنگی روزمو بگذرونم ولی امروز...
چقد جاش تو خونه خالیه:(
زود برگرد، من دیگه از وضعیت همیشگیه مبل و بی بی سی و دود و چایی شکایت نمیکنم و غر نمی زنم:(