بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

25

پارسال که از چرندی 24 نوشتم، اصلا فکر نمی کردم که 25 گند تر  از 24 خواهد بود!!!


بعدا نوشت: خب امروز صبح دعوای بدی با بد اخلاق کردم و نتیجه ش شد یه زنبق دل شکسته وافسرده و ناراحت،که از صبح تا عصر فقط گریه کرد.

 غروبی که رفتم خونه مامانم یک تولد مختصر و شمع 24 به جای 25:)

خب الان ته دلم همچنان ناراحته ولی چاره ای جز فراموش کردن بخشیدن دارم عایا؟


این روز ها دلم زود میگیرد


اگر بگم که به پوچی رسیده ام خیلی کلیشه ایی خواهد بود؟؟؟؟

 چه کلیشه ای و تکراری باشد چه نباشد، من به پوچی رسیدم!!!!

خسته م 

از بی هدفی

از معلقی!!!

از نا امیدی

منه نا امید یه گوشه می نشینم و به مسخره گی و بیخودی بودن راز به دنیا آمدن و جبر زندگی ام فکر میکنم!!

رفتنش اینار برایم یک دنیا غم داشت

زیاد پیش میاد که از هم دیگه دور بشیم و تنها بمونیم!

ولی اینبار گویا برایم با همه وقتهای دیگه فرق داره

این بار رفتنش سرنوشت مون رو تغییر میده

یه انقلاب بزرگ تو خونواده دو نفری مون رخ میده

این همه منتظر اون خبر خوب و بده بودم و حالا رسید و باید می رفت!!!!

نمیدونم باید از خدا چی بخوام فقط همینکه هر چی که به صلاح زندگی مونه برامون پیش بیاره!

امروز بعد از رفتنش عجیب دلم گرفت!!!

احساس کردم در و دیوار خونه برایم سنگینن و تاب نمیارم

احساس کردم این خونه برام بدون حضورش، غرغر کردناش، زیر سیگاری، بی بی سی، ماگ پر از چایی و بالش های همیشه ولو روی مبل، خونه نیست:(

بغض دارم بغض از آینده ای نا معلوم!!!!

بغضی به بزرگی تمام نگرانی ها و انتظارم

خدایا حالا که این مسئولیت و استرس سنگین رو روی دوشش گذاشتی خودت بهش آرامش و اعتماد به نفس بده ممنونم:*


بار دیگر شهری که دوست می داشتم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

معذرت خواهی چه فایده ای داره؟

وفتی ناراحت شدن و ناراحت کردن من ارزشی نداشته باشه

خوشحال کردن و خوب بودنش هم برای من ارزشی نداره

کاش یک جایی بود که میشد تنها و آرام رفت و دیگه بر نگشت

دلم برای خودم و روحم می سوزه

دلم میخواد خودمو بغل کنم و بهش بگم که اگه ناراحتت میکنن من هستم تا همیشه تو قوی باش!!!!

این روزا ناراحتم خیلی ناراحت

این روزا روزایی نیستن که من همیشه بهشون فکر میکردم و واسه شون برنامه ریزی میکردم:(