زیاد پیش میاد که از هم دیگه دور بشیم و تنها بمونیم!
ولی اینبار گویا برایم با همه وقتهای دیگه فرق داره
این بار رفتنش سرنوشت مون رو تغییر میده
یه انقلاب بزرگ تو خونواده دو نفری مون رخ میده
این همه منتظر اون خبر خوب و بده بودم و حالا رسید و باید می رفت!!!!
نمیدونم باید از خدا چی بخوام فقط همینکه هر چی که به صلاح زندگی مونه برامون پیش بیاره!
امروز بعد از رفتنش عجیب دلم گرفت!!!
احساس کردم در و دیوار خونه برایم سنگینن و تاب نمیارم
احساس کردم این خونه برام بدون حضورش، غرغر کردناش، زیر سیگاری، بی بی سی، ماگ پر از چایی و بالش های همیشه ولو روی مبل، خونه نیست:(
بغض دارم بغض از آینده ای نا معلوم!!!!
بغضی به بزرگی تمام نگرانی ها و انتظارم
خدایا حالا که این مسئولیت و استرس سنگین رو روی دوشش گذاشتی خودت بهش آرامش و اعتماد به نفس بده ممنونم:*
سلام
من باعنوان "بوسه ای برای من" لینکتون کردم.
اگه مایلید منو باعنوان "دهکده دوستی" لینک کنید.
ممنون
سلام ممنون
الهی بمیرمممم...
کاش پیشت بودم که زود به زود بهت سر بزنم و با هم کلی بخندیم و کمتر اذیت بشی.
اگر واقعا تنها تو خونه موندن خیلی برات وحشتناکه تنها نمون. ولی اگه فقط یه کوچولو می ترسی به ترست غلبه کن تا زود برات عادی بشه.
:*
قربونت برممممم مهربون من:********
راستش دلم میخواست میموندم خونه خودمون ولی خواهرم و شوهرش به زور بردنم خونه خودشون
هر وقت کسی میاد
یا هروقت کسی میره
من فقط یاد یه شعر نصفه نیمه میفتم که هیچ اثری از بقیش باقی نیست:
با صد هزار مردم تنهایی، بی صد هزار مردم تنهایی
پ. ن.: شبهای روشنو دیدی؟
دقیقااااااا همینطوره
شبهای روشنننننننن عاشقشم فروغ!!!!!
هر وقت کسی میاد
یا هروقت کسی میره
من فقط یاد یه شعر نصفه نیمه میفتم که هیچ اثری از بقیش باقی نیست:
با صد هزار مردم تنهایی، بی صد هزار مردم تنهایی
پ. ن.: شبهای روشنو دیدی؟
دقیقااااااا همینطوره
شبهای روشنننننننن عاشقشم فروغ!!!!!
امیدوارم واقعا هر چیزی که به خیر و صلاح زندگیتونه اتفاق میافته و از خدا میخوام بهترینها رو در مسیر زندگیتون قرار بده... ایشالله که موفق میشه... تو هم دلتنگی رو طاقت بیار... گاهی این دلتنگیها، برای زندگی خیلی لازمه و به زندگی رنگ بهتری میده... بعد از این دلتنگی، اتفاقای خوش در انتظاره...
مرسی عزیزمممم ممنون از دعای خوبت ایشالا که همینطوری که میگی بشه:*
کاش که توی یه شهر بودیم تا وقتی تنها میشدی میومدی پیش من... با هم خیاطی میکردیم و پازل نیمه کارم رو درست میکردیم و میرفتیم خرید... نه؟؟؟ چه کیفی میدادا...
حالا من همیشه از اینکه آقای همسر همراهمه شاکیام... یعنی با هم میریم از خونه بیرون... با هم بر میگردیم... با هم میریم بیرون... با هم تعطیلیم... با هم سر کاریم... توی سر کارم روزی 20 بار همدیگه رو میبینیم... من نهارم رو هم اکثر اوقات توی اتاق اون میخورم...
یعنی وقتی میخوام براش یه هدیه بخرم جون به لب میشم تا برم و بیام...
آره ستارههههه، گفته بودم من عاشق پازلم درست کردنم؟؟؟؟؟؟
راست میگی اینطوری خیلی سخته، برعکس ما که به خاطر شرایط کاری زیاد پیش میاد که هم دیگه رو نبینیم
عزیزم
نمیدونم ... توصیف هایی که کردی ولی نشانه های حضور همسر من هم تو خونه هست با این تفاوت که چند مایه زیر سیگاری ازش حذف شده
جریان چیه ؟ قراره جایی مشغول شه ؟ جایی دور از خونه ؟
پس شما راحت شدید از زیر سیگاری دلبند:))
اوووووم آره تقریبا یه چی تو همین مایه هاست
ما که ازین حسا نداریم :پی
قربونت برمممممممممم:******** غم نخوریا
ایشالا که همینجوره و هرچی صلاحه پیش میاد، یه عالمه اتفاقای خوووووب :********
قربون خاله فرنوش مهربونم برمم
مرسی از دعای خوبت عزیز دلم:********
مسئولیت سخت یک همراه خوب و صبور
چرا خودم به ذهنم نرسیده بود که همرا صبورتری باشم؟؟؟ممنون که یاداوری کردی رها