روزا دارن میگذرن و سرم خیلی شلوغه
این چند روز هیچ کار خاصی نکردم جز اینکه صب رفتم و عصر برگشتم!
شبا بیشتر به دور هم بودن و پختن ناهار فردا 'گذشته و در واقع بیشتر وقتم پره...
من این روزا دوباره پشیمونم از زود قضاوت کردنم...
خدا مرسی که گذاشتی این تجربه رو داشته باشم:)
من واقعا بچه های امسال و دوست دارlم >D:<
انقدر که این بچه ها پاک و مهربون هستن:*
اینقدر که به من انرژی مثبت میدن:)
لذت می برم وقتی تلاش شونو میبینم وقتی دلای پاک و بی شیله پیله شونو میبینم:)
وقتی که پیش شون هستم زمان و دوست دارم و لذت می برم و بدون خستگی بر می گردم خونه!
تنها سختی کارم فقط رفت و امد که خسته م میکنه:(
هر سری که پدرو مادرم و میبینم بیشتر دلتنگ میشم..
دلتنگ روزایی که زیر یه سقف بودیم...
وقتی که تصمیم به این بزرگی می گیری و ازدواج میکنی باید پای همه چیش واستی
باید خودخواهی هاتو بزاری کنار!
باید از رفتار بچه گانه ت دست بکشی!
باید به خاطر طرف مقابلت گاهی سختی ها رو تحمل کنی!
باید به خاطر اون هم که شده گاهی اوقات کوتاه بیای و چند ساعتی و تحمل کنی حتی اگه باب میلت نباشه!
باید به عقاید و اعتقادات همدیگه و طرز فکرتون احترام بزاری!
باید منم منم و کنار بزاری!
باید خیلی از کارایی که دوست نداری و انجام بدی!
باید جنبه انتقاد و داشته باشی!
باید بزرگ بشی!
باید شهامت گفتن کلمه ببخشید و متاسفم رو داشته باشی حتی اگه مقصر نباشی!
باید گاهی هم حق و به طرف مقابلت بدی!
در کل و مهم تر از همه اینا باد گذشت داشته باشی تو همه مراحل زندگی!
باور کن همه اینا دو طرفه ست قرار نیست که یه طرفه باشه و همیشه از جانب یکی مون باشه!
هر چی من سعی می کنم از لحظه هام لذت ببرم و خوش بگذرونم و انقد نشینم کنج خونه و برم بیرون هوا بخورم و راهی برم
همسر دوست داره بشینه تو خونه و بیرون نره
هیچ وقت سر این موضوع با هم تفاهم نداریم و همیشه هم اون پیروز میشه و منم کله م باد میکنه از بیکاری و بی حوصله گی
روز تعطیل، دلگیر، هوای گرم و مرطوب و منم تو خونه و بی حوصله!