بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

215

راستش هیچوقت آدم حسودی نبودم و یادم نمیاد که کی حسودی کردم...

ولی امروز وقتی اس ام اس زد و فهمیدم ارشد قبول شده، واسه اولین بار تونستم بفهمم  که حسادت چه حالی داره و چه قدر بده!

هنوزم باورم نمیشه که این منم، منم که حسودی کردم!!!

امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که حسادت اومده تو وجودم و امیدورام که در جهت سازندگی و پیشرفت باشه نه تخریب:(

214



هوا که اینجوری میشه، دوست دارم بشینم تو خونه واسه خودم و فقط به چیزاییی که دوست دارم فک کنم و کسی کاری به کارم نداشه باشهخیال باطل

پ.ن: ولی همین الانش  یه عالمه کار دوروبرم ریخته که باید انجام بدمگریه

213

هر چه قدرم که چاق باشه و چاق شده باشه تو هیچ وقت حق نداری که بهش بگی و به روش بیاری!

مخصوصا تو!!!!!!!! تو یکی اصلا نباید اینکار و بکنی و به این راحتی و آسونی دلش و بشکنیناراحت

البته باید عادت کنه! اخه وقتی که لاغرم میشه بهش میگی چاق!

کاش میدونستی که چه قدر با این جمله ( حتی با شوخیش)  دلشو میشکونی!

210

پر از حس زندگی و تلاش میشم پر از حس عشق میشم وقتی که فرشته رو میبینم که با اینکه یه طرف بدنش فلجه ولی با عشق و علاقه کاراشو میکنه و احساس وظیفه میکنه و نمیزاره کسی کمکش کنه!

تو چشام اشک جمع میشه وقتی کیوان و میبینم که با عشق کار میکنه و سفارش میگیره و من عاشق کارای منبت و معرقش شدم!

وقتی دیمن و میبینم که از بیکار بودن شاکی میشه و دوست داره کار کنه!

وقتی دوست دارن همه چی شونو با من شریک شن!

من دیوونه میشم وقتی هم سن خودمه ولی وقتی ازش تعریف میکنی وتشویقش میکنی مثل یه کودک 4 ساله و پاک، خوشحال میشه و تا اخر روز شارژ میشه!

من ناراحت میشم و اعصابم خورد میشه وقتی که مردم درک شون نمیکنن و تو جمع خودشون راه  نمیدن شون ...

یه تیکه از قلبم زخم شد وقتی که اسماعیل اومد پیشم و شکایت کرد و  گریه کرد که مربی بهداشت بهشون میگه استثنایی...

من روز به روز بیشتر عاشق شون میشم، من همونی ام که با گریه میگفتم من نمیخوام برم اینجا! من همونم؟  الان وقتی یه روز نمی بینم شون دلم تنگ میشه واسه مهربونی شون واسه وجود پاک و هنرمندشون...

208

اگه میخواین که به اندازه تموم وجودتون و همه عمرتون حرص بخورید فقط 5دقیقه تلویزیون داخلی رو تماشا کنید!سبز

با اینکه دوست نداشتم مهر ماه شروع شه ولی باید اعتراف کنم که زندگیم خیلی منظم تر شده، یکشنبه و پنج شنبه تعطیلم، یکشنبه ها به کارای بیرون خونه میگذره و پنج شنبه کارای درون منزل!

جمعه ها هم بیکار و خوشحال و در حال استراحت:))

این برنامه منظمی که دارم خیلی بهم حس خوبی میده و بیشتر از تابستون که بیکار بودم، به کارام میرسم!

( این یعنی من اصلا جنبه تو خونه موندن و بیکاری و ندارم و فورا تنبل میشم)