اصلا فکر نمیکردم که اگه یه روز تو خونه نباشه من این قدر دلم بگیره و حوصله م سر بره و دلتنگ بشم، همیشه فکر میکردم که اگه یه روزی نباشه من خیلی راحت و بدون دلتنگی روزمو بگذرونم ولی امروز...
چقد جاش تو خونه خالیه:(
زود برگرد، من دیگه از وضعیت همیشگیه مبل و بی بی سی و دود و چایی شکایت نمیکنم و غر نمی زنم:(
اگه میخواین که به اندازه تموم وجودتون و همه عمرتون حرص بخورید فقط 5دقیقه تلویزیون داخلی رو تماشا کنید!
با اینکه دوست نداشتم مهر ماه شروع شه ولی باید اعتراف کنم که زندگیم خیلی منظم تر شده، یکشنبه و پنج شنبه تعطیلم، یکشنبه ها به کارای بیرون خونه میگذره و پنج شنبه کارای درون منزل!
جمعه ها هم بیکار و خوشحال و در حال استراحت:))
این برنامه منظمی که دارم خیلی بهم حس خوبی میده و بیشتر از تابستون که بیکار بودم، به کارام میرسم!
( این یعنی من اصلا جنبه تو خونه موندن و بیکاری و ندارم و فورا تنبل میشم)
روزا دارن میگذرن و سرم خیلی شلوغه
این چند روز هیچ کار خاصی نکردم جز اینکه صب رفتم و عصر برگشتم!
شبا بیشتر به دور هم بودن و پختن ناهار فردا 'گذشته و در واقع بیشتر وقتم پره...
من این روزا دوباره پشیمونم از زود قضاوت کردنم...
خدا مرسی که گذاشتی این تجربه رو داشته باشم:)
من واقعا بچه های امسال و دوست دارlم >D:<
انقدر که این بچه ها پاک و مهربون هستن:*
اینقدر که به من انرژی مثبت میدن:)
لذت می برم وقتی تلاش شونو میبینم وقتی دلای پاک و بی شیله پیله شونو میبینم:)
وقتی که پیش شون هستم زمان و دوست دارم و لذت می برم و بدون خستگی بر می گردم خونه!
تنها سختی کارم فقط رفت و امد که خسته م میکنه:(
یه سری چیزا رو نمیشه تغییر داد
یه سری چیزا رو نمیشه مثل قبل کرد
این همه مدت تلاش بیهوده کردم
باید این بره تو کله م که فقط خودم و خودم هستم بدون نیاز به کسی!
پ.ن: عزیز دلم تولدت مبارک ممنون که همیشه باهام بودی و هستی، ممنون که با وجود این همه اخلاق و حسای ضد ونقیضم بازم صبوری:*
خداااااااا از دستت عصبانی ام!
یه بار دیگه دارم میرم یه تیر دیگه بندازم!
این بار دیگه عصبانیم نکن همین جوری نشستی که چی بشه؟؟؟
که من حرص بخورم؟؟؟؟؟؟
با یه عالمه امید دوباره میرم واسه حل مشکلات فراوان و شایدم کوچک امیدوارم که خوشحال برگردم.
بعدا نوشت: خدایا تو که بدترش کردی !!!!!!