الان دیگه از صدای بال های شان هم وحشت دارم
بله من فوبیای پرنده دارم
نمیدونم تا چه حدی می تونید ترس من رو درک کنید؟؟وحشتناک ترین صدا برایم صدای بال زدم یاکریم و کبوتر هاست که واقعا میمیرم و عصبی می شوم!!
خیلی عذاب میکشم واذیت میشم
این هارو گفتم تا ببینم شما هم کسی در اطراف تون داشتید که مثله من باشد؟
پارسال که از چرندی 24 نوشتم، اصلا فکر نمی کردم که 25 گند تر از 24 خواهد بود!!!
بعدا نوشت: خب امروز صبح دعوای بدی با بد اخلاق کردم و نتیجه ش شد یه زنبق دل شکسته وافسرده و ناراحت،که از صبح تا عصر فقط گریه کرد.
غروبی که رفتم خونه مامانم یک تولد مختصر و شمع 24 به جای 25:)
خب الان ته دلم همچنان ناراحته ولی چاره ای جز فراموش کردن بخشیدن دارم عایا؟
اگر بگم که به پوچی رسیده ام خیلی کلیشه ایی خواهد بود؟؟؟؟
چه کلیشه ای و تکراری باشد چه نباشد، من به پوچی رسیدم!!!!
خسته م
از بی هدفی
از معلقی!!!
از نا امیدی
منه نا امید یه گوشه می نشینم و به مسخره گی و بیخودی بودن راز به دنیا آمدن و جبر زندگی ام فکر میکنم!!