بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

فوبی

اگر از من بپرسند بدترین نقطه ضعف و یا عیب (هرچی میخواهید اسمشو بگذارید) چیه، قطعا پاسخ خواهم داد ترس!!!
بله من خیلی آدم ترسویی هستم
خودم خسته شدم
اولا فقط از لمس کردنشان میترسم، کم کم رسید به اینکه از کنارشان هم نتوانستم رد شوم

 الان دیگه از صدای بال های شان هم وحشت دارم

بله من فوبیای پرنده دارم

نمیدونم تا چه حدی می تونید ترس من رو درک کنید؟؟
این ترس در حدیه که واقعا عصبیم میکند
تا به این حد که وقتی در خانه  تنها هستم و همسرم نیست هیچ در و پنجره ای که بدون توری و محافظ باشد باز نمی شود، حتی در اوج گرما که مبادا یکی از پرندگان راهش را کج کند و نزدیک پنجره ما شود!!
چیزی که عذابم می ده اینه که روز به روز بدتر و بدتر می شوم و دامنه ترسم به پروانه و مگس و خلاصه هر چیزی که پرواز کند رسیده.

وحشتناک ترین صدا برایم صدای بال زدم یاکریم و کبوتر هاست که واقعا میمیرم و عصبی می شوم!!

خیلی عذاب میکشم واذیت میشم

این هارو گفتم تا ببینم شما هم کسی در اطراف تون داشتید که مثله من باشد؟
مشکلش بر طرف شده؟؟؟
راه و چاره ای دارید؟

چرا نمیری چرا نمیری تا من راحت شم؟؟؟؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

25

پارسال که از چرندی 24 نوشتم، اصلا فکر نمی کردم که 25 گند تر  از 24 خواهد بود!!!


بعدا نوشت: خب امروز صبح دعوای بدی با بد اخلاق کردم و نتیجه ش شد یه زنبق دل شکسته وافسرده و ناراحت،که از صبح تا عصر فقط گریه کرد.

 غروبی که رفتم خونه مامانم یک تولد مختصر و شمع 24 به جای 25:)

خب الان ته دلم همچنان ناراحته ولی چاره ای جز فراموش کردن بخشیدن دارم عایا؟


وقتی که آروم میشم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این روز ها دلم زود میگیرد


اگر بگم که به پوچی رسیده ام خیلی کلیشه ایی خواهد بود؟؟؟؟

 چه کلیشه ای و تکراری باشد چه نباشد، من به پوچی رسیدم!!!!

خسته م 

از بی هدفی

از معلقی!!!

از نا امیدی

منه نا امید یه گوشه می نشینم و به مسخره گی و بیخودی بودن راز به دنیا آمدن و جبر زندگی ام فکر میکنم!!