بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!
بوسه ای برای من

بوسه ای برای من

تلاش برای یک زندگی گرم؟؟!!!

215

راستش هیچوقت آدم حسودی نبودم و یادم نمیاد که کی حسودی کردم...

ولی امروز وقتی اس ام اس زد و فهمیدم ارشد قبول شده، واسه اولین بار تونستم بفهمم  که حسادت چه حالی داره و چه قدر بده!

هنوزم باورم نمیشه که این منم، منم که حسودی کردم!!!

امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که حسادت اومده تو وجودم و امیدورام که در جهت سازندگی و پیشرفت باشه نه تخریب:(

208

اگه میخواین که به اندازه تموم وجودتون و همه عمرتون حرص بخورید فقط 5دقیقه تلویزیون داخلی رو تماشا کنید!سبز

با اینکه دوست نداشتم مهر ماه شروع شه ولی باید اعتراف کنم که زندگیم خیلی منظم تر شده، یکشنبه و پنج شنبه تعطیلم، یکشنبه ها به کارای بیرون خونه میگذره و پنج شنبه کارای درون منزل!

جمعه ها هم بیکار و خوشحال و در حال استراحت:))

این برنامه منظمی که دارم خیلی بهم حس خوبی میده و بیشتر از تابستون که بیکار بودم، به کارام میرسم!

( این یعنی من اصلا جنبه تو خونه موندن و بیکاری و ندارم و فورا تنبل میشم)

150


اینکه هوا ابری باشه و بارون بباره
اینکه یه روز خوب و شروع کرده باشی که با صدای بارون از خواب بیدار شده باشی
اینکه تعطیلات تابستونیت شروع شده باشه
خیلی لذت بخشه
لذت بخش تر میشه وقتی selection قدیمی نامجوتو پیدا کنی و گوش بدی
نتیجه ش میشه یه عالمه فکر و تصمیم که یهویی هجوم میاره به ذهنت، واسه سه ماهی که بیکاری
لیست کارایی که دوست داری انجام بدی پشت سر هم ردیف میشن
لیست کتابایی که دوست داشتی بخونی
کلاسایی که تصمیم داری بری
و دستی  که دوست داری دوباره قوی شه و فک کنم روزی یه ساعت طراحی کافی باشه:)
رو دیوار اتاق خوابمون جای یه تابلوی افقی با ترکیب رنگی آبی و طلایی و مشکی خیلی خالیه
رو دیوار راهرومون هم همینطور دوست دارم زود شروع کنم
میز گرد گوشه هال یه سری چیزای ریزه میزه کم داره و خیلی چیزای دیگه که جاشون خالیه تو خونمون و دوست دارم همه این کارارو بکنم
کتابایی که هم که تصمیم دارم بخونمشون دارن نگام میکنن...
فکرکنم از امروز بتونم شروع کنم

145

این روزا سرم خیلی شلوغه

مخصوصا این هفته اولین هفته کارم بود و من هنوز نتونسته بودم با کار خونه و کار بیرون کنار بیام و برنامه ریزی منظمی داشته باشم

دوری راه و رفت و آمد خسته م میکنه ولی شیرینه و من دوستش دارم

از شنبه تا سه شنبه عصر خونه نیستم

محل کارم یکی از شهرهای اطرافه و من به خاطر سختی رفت و آمد ترجیح میدم شبا بمونم و برنگردم خونمون

واسه همین یه هفته ایی که نبودم بیام بهتون سر بزنم واقعا نت نداشتم دوستان عزیزممم

فردا صبح زود میرمتا سه شنبه عصر که بر میگردم

دوستای عزیز بلاگفایی ( ستاره، قلاچ، تپو، حنانه، پری، سما، عصرونه و کسایی که اسم شون یادم رفته) هم نمی دونم چرا نمی تونم واستون کامنت بزارم از صبح دیگه کامنت دونی تون واسم باز نمیشه:(

143

از فردا زندگیمم وارد مسیر و مرحله جدیدتری میشه

یه پله جلوتر رفتم

فردا روز اول کاریمه استرس دارمم

مخصوصا امروز که رفتم محل کار و دیدم

خدایا ازت می خوام کمکم کنی که موفق باشم

خدایا مرسی بابت همه چی :-*